سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حدیث

[ و ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن پسر ابى لیلى فقیه روایت کرده است ، و عبد الرحمن از آنان بود که با پسر اشعث براى جنگ با حجاج برون شد . عبد الرحمن در جمله سخنان خود در برانگیختن مردم به جهاد گفت : روزى که با مردم شام دیدار کردیم ، شنیدم على ( ع ) مى‏فرمود : ] اى مؤمنان آن که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد ، سالم مانده و گناه نورزیده ، و آن که آن را به زبان انکار کرد ، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است ، و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد ، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد ، و نور یقین در دلش تافت . [نهج البلاغه]

وبلاگ رضویّون


رفقا در فضای مجازی
وب سایت مذهبی، فرهنگی، آموزشی میثاق
عشق مشعلدار
حقوق جزا و جرم شناسی
رایة الهدی
دارالقرآن الکریم فولادشهر
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
پاسخ به پرسشهای رایانه ای


کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهددرباره ماتماس با ماخبرخوانپیام رسانعناوین وبلاگصفحه اصلی

سلام صادق جان. بهت تبریک میگم ان شالله به پای هم دمپایی خریده و سالیان درازی را با یکدیگر و برای یکدیگر زندگی کرده و عاشق یکدیگر بمانید. من و جمشید و حسین رضایی برات میرقصیم. پروفسور اکبری هم که فوق تخصص رقص لری هست، زحمتشو میکشه. دیگر دوستان هم استاد ما هستن اما رو نمیکنن. از جمله حاج آرش قرائی و مدیر محترم وبلاگ و در کل تمامی دوستان. سجادم که تو فستیوال رتبه داره از نوع باباکرم. یه خاطره و چند نکته:

به امید اینکه هیچ شیخی مجرد نمونه صلوات بفرس. شب خواستگاری بود. آقا به ما گفتن برین تو اتاق باهم صحبت کنین مام که 3،4تا خواهر و برادر داریم و خانمم 2،3تا ، مث وحشیا ریختن تو اتاق سر و صدا میکردن هی خانمم صحبت میکرد میگفتم ببخشید متوجه نشدم دوباره بگین باز از اول شروع میکرد خلاصه هم اون اعصابش خورد شده بود هم من. به بچه ها گفتم بچه ها میشه برین یه اتاق دیگه همشون هم صدا گفتن نههههههه. بدش زدن زیر خنده. مام قرمز شدیم و خندیدیم، باخودم گفتم بذا بریم خونه میدونم چیکار کنم. اعصابم خورد شد هی خواسم بگم بابا ساکت مثل اینکه این صحبتا از مذاکرات هسته ای هم حیاتی تره ها که آقا لحافارم ریختن ...خانمم گفت بچن دیگه عیب نداره مام گفتیم دقیقا به نطر من باید بچه رو آزاد بذاری گفت نه البته آزاد آزاد که نمیشه باز گفتم دقیقا آزاد آزادم خوب نیست. خلاصه موید الاسلام بودیم هر چی میگفت یه دقیقا میذاشتم اولش به خودش پس میدادیم. خلاصه به هر بدبختی بود تموم شد و رفتیم خونه خواهر برادرارو دِ بزن آخرش زیر شکنجه ها کاشف به عمل اومد که اونا در واقع با نقشه مادر زن بپا بودن. اونجا بود که گفتم عجب پس که اینطور....داداشم که مونده بود خونه داشت نگام میکرد و میخندید با یه لگد نیشش بسته شد... یادش بخیر ان شالله خاطرات بعدی رو در خواستگاریای دیگه تجربه کنیم. هه هه ندا آمد: زهی خیال باطل. و اما بعد...

1-باید خدمت دوستان عرض کنم ازدواج یک بافت سرشار از عاطفه است و رنگ برخورد ها حتی در مواقعی که نیاز به منطق در گفتگو لازم است حتما باید عاطفی و دوستانه باشد. 2-به طور کلی ازدواج نیازمند مهارت هایی هست که از جمله مهمترین اونا شناخت خلق و خوی طرف مقابل هست. 3-از اونجایی که ما آدما نیازمند محبت هستیم حتما باید ابرازش کنیم و دیگر اینکه ژس آدمای صد ساله رو به خودمون نگیریم و هی بگیم ازما گذشته فلان کار جلف بازیه و... نه هیچی باارزش تر از این نیست که انرژی کودکیمونو تا آخر عمر گم نکنیم. در آخر عرض میکنم باید به همسرتون امید و اعتماد بدین.موفق باشید و متاهل. یا حق. و من الله زن


کلیدواژه ها: نکته(20)| ازدواج(13)|
:: به تاریخ چهارشنبه 92/10/18 ساعت 7:11 عصر
رفقا [دات] آی آر
رفقا دات آی آر

امام علی علیه السلام: در گمراهی فرد همین بس که مردم را به چیزی امر کند که خود آن را به جا نمی آورد و از چیزی باز دارد که خود آن را ترک نمی کند.

«رفقا» وبلاگی است دوستانه، برای دور هم نگه داشتن دوستان صمیمیِ قدیمی. باشد که یکدیگر را «تا بهشت» همراهی کنیم... ان شاء الله.

تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

اسلام کوئست

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
موسیقی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز 52 بار
بازدید دیروز 266 بار
مجموع بازدیدها 1643974 بار

تعداد مطالب وبلاگ 300 تا